سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا! از تو هدایت در گمراهی و بینایی در کوری و راه راست در بیراهه درخواست می کنم . [امام صادق علیه السلام]
عشق بی انتها
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
...!

محمد :: پنج شنبه 87/3/16 ساعت 2:11 صبح

نبودنت

برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید

دیگه به نبودت عادت کرده بودم

خو دمو با خیالت راحت کرده بودم

دو باره زد به سرم شعر دلتنگی بگم

برای دل خو دم شعر غریبی رو بگم

گو نمو تر بکنم شوق اشکا مو ببینم

او مدی دلتنگی ها همه رفتن

شوق وصال و جا گذاشتن

تا او مدم با آغوشت جون بگیرم

خیال تازه ای رو پیش چشمای تو دیدم

دوباره نوا زشو دوست داشتنو عاشقی

سر کار گذاشتن دل تو شب ها ی بی قراری

دو باره لحظه ناب رسیدن

دو باره تشنه ی شوق بو سیدین

چه خیال ساده و خوبی

پیش چشما ی تو بودن و دل فریبی


عشق تو....

عشق تو جام لبریز از ترانه است
هر نفست ساز در این می خا نه است
چه بگویم که قلبم نکند تنازی
با این جام که تو یه خوردش دادی
هرچه گویم همه کفر و خطاست
در می کده عشق ثانیه هم بر فناست
هی که نهادی در وجودم همه هستی
خوا ندی از شعر ترا نه ی این سر مستی
بگو با دل عاشق چهکنم
لحظه های رفته بر باد را چگونه باز یابم
بگو که عا شق بودی
ثا نیه هایم را با عشق خریدی
بگو هر ثا نیه قربانی نفسهام شدی
تا که این دل ثانیه هایش را کند بردباری


غروب

غروب

برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید

پر شدم از غروبی دلگیر،چه پریشانم و چه تاریک!انقدر که

آینه ها با من قهرندو خورشید از من رو بر نمی گرداند.من از تو دورشدم

از رازقی و رازیانه و کلبه سپید آرزو ها یم میان انبو هی از شب بوسه هاست.

دلگیر تر از همیشه ام و فانوس های آویزان پشت

در را دستمال نمی کشم.حال دیگر صنو بر های این طرف خیابان

سبز نیستند و به پاییز سلام گفته اند. حرفهایم را از یاد می برمفشاید

هنوز دیر نشده ف اشک هایم را پنهان می کنم،صنو بر ها با ید سبز باشند!


التماس

التماس

برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید

سلام بر تو که گذران زندگی فقط بهانه ای است برای ارزوی دیدار تو

حتی خورشید هم به امید زیارت جمال توست که هر روز در اسمان

هویدا است .می دانم که خوب میدانی چرایی بی قراری زبانه

شعله های شفق بر بیکرانه اسمان راتو بگو چه کنم با این همه

رسوب غم غروب غریبانه که هر غروب بیشتر بر دلم سنگینی

می کند . به خدا که دگر اشک هم یارای زدودن ان را ندارد .

ای درخشان ترین ستاره اسمان شبهای تار ر من ، دگر این بغض

خسته هم بعد از این همه صبر، طاقتش طاق شده و دیری است

که قطره های اشک بی قراری نوازشگر گونه هایم است .

چه کنم که اشک قشنگ ترین بهانه است برای گفتن از بی تو

بودن ، برای بیان دلتنگی و برای بیان غربت . خوب می دانی

که فقط یک نیم نگاهت ، دوباره خواهد رویاند شقایق پرپر شده

باغ دل رسوایم را، و می دانم که می بینی اظطراب ندیدن را در

چشمان بی قرارم و می شنوی حسرت نبودنت را از سکوت

خاکستری نگاهم و باز رخ نمی نمایی . معنی باران !

چگونه التماست کنم که بیایی و حجم انبوه تنهایی ام را سیراب کنی ؟!


غروب لحظه هام بی تو...

برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید

خداوندا مرا دریاب که دیگر رو به پایانم

تمام تن شدم زخمی ز تیغ همقطارانم

خداوندا نجاتم ده از این تکرارِ تکراری

از این بیداد دشمن را بجای دوست پـنداری

هیچ با من نیست در این ویرانه ی دنیا

در این نامردی ایام ، در این غمخانه ی دنیا

هیچ با من نیست در این آغازِ بی پایان

ز راه مرگ هم برگشتم ، که مردن هم نبود آسان

همانهایی که می گفتند همیشه یار من هستند

به هنگام نیاز افسوس به رویم دیده بر بستند



سفر

برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید

رفتی نیامدی و سفر دلفریب شد

نا اشنای کوچه پشتی رقیب شد

تاریخ اشنایی ما را بهم زدند

تقویم روی میز تو با من قریب شد

دل را به جرم پرسه زدن دار می زنم

میرم ترین نگاه تو بهم صلیب شد

ان جمعه ها که نبودی به نام عشق

فالی گرفتم ایه ی امن یجیب شد

یادش بخیر لحظه ی اخر سبد سبد

گل بود و خنده بود و نگاهت که سیب شد



نوشته های دیگران()

...!

محمد :: پنج شنبه 87/3/16 ساعت 2:11 صبح

داستان عشق

برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید

یکی بود یکی نبود وقتی خورشید طلوع کرد از پشت پنجره

کلبه ای قدیمی،شمع سوخته ای را دید که از عمرش لحظاتی بیش نمانده بود.

به او پوزخندی زد و گفت:

دیشب تا صبح،خودت را فدای چه کردی؟

شمع گفت:

خودم را فدا کردم تا که او در غربت شب غصه نخورد.

خورشید گفت:

همان پروانه که با طلوع من تو را رها کرد!

شمع گفت:

یک عاشق برای خوشنودی معشوق خود همه کار می کند و برای کار خود

هیچ توقعی از او ندارد زیرا که شادی او را شادی خود می داند

خورشید به تمسخر گفت:

آهای عاشق فداکار،حالا اگر قرار باشد که دوباره به وجود آیی،دوست داری که چه

چیزی شوی؟ شمع به آسمان نگریست و گفت: شمع...دوست دارم دوباره شمع شوم

خورشید با تعجب گفت:شمع؟؟

شمع گفت:

آری شمع...دوست دارم که شمع شوم تا که دوباره در عشقش بسوزم و

شب پروانه را سحر کنم،خورشید خشمگین شد و گفت:

چیزی بشو مانند من تا که سالها زندگی کنی،نه این که یک شبه نیست و نابود شوی!

شمع لبخندی زد و گفت:

من دیشب در کنار پروانه به عیشی رسیدم که تو در این همه سال زندگیت به آن

نرسیدی...من این یک شب را به همه زندگی و عظمت و بزرگی تو نمی دهم.

خورشید گفت:

تو که دیشب این همه لذت برده ای پس چرا گریه می کنی؟

شمع با چشمانی گریان گفت:

من از برای خودم گریه نمی کنم،اشکم از برای پروانه است که فردا شب در آن همه

ظلمت و تاریکی شب چه خواهد کرد و گریست و گریست تا که برای همیشه آرامید


 

گفتگو

برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید

گفتی :عاشقا نه هایت عشق نیست

گفتم: سبزه زلرش باطل نیست

گفتی :شعر هایت همه رنج و عذاب

گفتم :عاشقم بر فرض محال

گفتی :عشق چیست تو می دانی؟

گفتم :عشق هست معنای نادانی

گفتی :عشق فقط غم نیست

گفتم :غمش تموم زندگی ایست

گفتی:چرا عشق همزبانش دوری ایست

گفتم:شیرینی اش درد دو ری ایست

گفتی:چرا ماندن همیشه سخت است؟

گفتم:کودک عشقت کم سال است

گفتی:مرا این شوریده حالی چه حاصل ؟

گفتم : زمانی می رسد دانی بی حا صل

گفتی:پس از عشق فا صله گیرم

گفتم:از نفسهایم چه بگویم

گفتی :بی تردید عاشقم کردی

گفتم:عاشق نیستس عاشقی نکردی

گفتی:پس این همه عذاب چیست؟

گفتم:عاشقا نه هایم همه دلتنگی ایست

گفتی :از من خام نباش دلگیر

گفتم:عشق حاصل همین خا می ایست

گفتی می پندارم که تو عاشق ترینی

گفتم:عاشق ترین هم شود قربانی

گفتی:قربا نی تو میشوم روزی

گفتم:آن روز من دهم میهمانی

گفتی :مهما نی اش به عهده ی من

گفتم:مهمانش تو هستی در مرگ عاشقا نه ام

گفتی : اخر داستان عشقت همین بود؟

گفتم : معنی عشق همین است

گفتی:پس عشق از وصال می گریزد

گفتم:وصال به پای عشق نمی سوزد

گفتی :عشق چیست بی حاصل؟

گفتم :حاصلش نیست وصال عاشق

گفتی: پس ما هر دو عاشق ترینیم؟

گفتم :خوب می دانی که هر دو غافل ترینیم

گفتی:پس هر دو می شویم قربانی

گفتم:گر شویم قربانی ما هم ماندگاریم



نوشته های دیگران()

...!

محمد :: پنج شنبه 87/3/16 ساعت 2:10 صبح

دل بریدن و رفتن ...

مرگ

وقتی دلت خسته شــد ،

دیگر خنده معنایی ندارد ...

فـقـط می خندی تا دیگران ، غم آشیانه کرده در چشمانت را نـبـیـنـنـد !

وقتی دلت خسته شــد ،

دیگر حتی اشکهای شبانه هـم آرامت نمی کنند ...

فـقـط گریه می کنی چون به گریه کردن عادت کرده ای !

وقتی دلت خسته شــد ،

دیگر هیچ چیز آرامت نمی کند به جز دل بریدن و رفتن ...


برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید

رها کنید مرا ...

نفس هایم ! بایستید

قدم هایم ! مجالم دهید

اشک هایم ! نبارید

لب هایم ! بسته شوید

می خواهم بخوابم !

خوابی عمیق و آرام ...

و جدا از بیهودگی ها ...

می خواهم بخوابم ...

بار خدای من ...

تو ... ؟

...

دگر نمی تواند ...

و امشب عاشقانه آغوشت را طلب می کند ...

بار خدای من ...

دریاب امیدت را ...

که دگر توان هیچ ! ندارد ..


واژه ها

برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید

تو معنای تمام واژه های منی برای عاشقانه هایم به دنبال واژه

می گردم... تو بازهم در من ظهور می کنی...تو باز هم مرا به دنیای خود می

بری....

تو باز هم مثل همیشه به اوج می بریَ...به ناکجا....

لبخند که می زنی پرنده ی دلم بال بال می زند... با این دل پر بریده

چه کنم؟...

می خواهم از آنجایی بگویم که نگاهم در نگاهت حل شد....من عاشق تر شدم و عاشقانه ای

آبستن...در نا کجای ذهنم تو اردو زدی....دلم که دیگر ملک خصوصی توست....و من نوشتم

از بودن تو ...تویی که ...

از تو برای تو و برای دلتنگی های همیشگیم می نویسم... می خوانی و

می گویی سلام بانوی من....و من سلامت را هرباره با سبدی از گلهای

سرخ- به رنگ بوسه- پاسخ می دهم.

و تو ...تو که حجم بودنت به اندازه ی تمام هستی من است....

بگذارید همه بدانند ....بگذارید بدانند.......می خواهم فریاد کنم ....

باشد این بار هم نه....اما می گویم که من تو را بهترین میدانم تو را...می

خواهم


باران

برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید

باز باران

می چکد بر دفترم

تا بشوید هرچه دارم در سرم

باز باران

بی بهانه

میزند بر جان خسته

تا بشوید گونه ها را

از غبار سفله بسته

باز باران

بی ترانه

میزند بر دشت لاله

تا بشوید زخم و درد عاشقی را

از درون قلب های زخم دیده

باز باران

بی نشانه

می زند بر صاحبان این زمانه

تا بشوید رنگ تزویر و ریا را

از لباس مردم در خواب مانده

حال باران

در درون ابر پنهان می شود

رنگ و بویش از دیده میگردد نهان


نوشته های دیگران()

...!

محمد :: پنج شنبه 87/3/16 ساعت 2:8 صبح

"ملت عشق از همه دینها جداست*عاشقان را مذهب و ملت خداست"
مدیریت سایت


تو چته؟؟؟

گاهی اوقات

احتیاج به یه آدمی داری?
یه دوستی?
که وایسته رو به ‌روت
که توی چشمات نگات کنه
و محکم بزنه تو گوشت
که تو? صورتت خم شه و دستت رو بذاری روی گونه‌ت و دوباره نگاش کنی
ببینی که خشمگینه?
ببینی که از دستت عصبانیه
توی اخم صورتش ببینی که دوستت داره
ببینی که دوستته.
که نگاش کنی? همون‌جوری که دستت روی صورتیه که اون بهش کشیده زده?
که بهت بگه « تو چته؟ بسه? به خودت بیا .. تو چته .. »
که سرت فریاد بکشه ..
که تو یه هو بلرزی?
که بری بغلش?
که بغلت کنه?
همون دستی که کوبید تو صورتت رو بذاره رو سرت? توی موهات?
که سرت رو فشار بده توی گودی‌ شونش?
که تو چشمات رو ببندی?
روی شونه‌ش گریه کنی?
بلرزی?
و با خودت فکر کنی که « تو واقعاً چته .. »


NO LOVE

برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید

توبه می کنم دیگر کسی را دوست نداشته باشم حتی به قیمت سنگ شدن

توبه می کنم دیگر برای کسی اشک نریزم حتی اگر فصل چشمانم برای همیشه زمستان شود چشمانم را می بندم

توبه می کنم دیگر دلم برایت تنگ نشود حتی چند لحظه!قول می دهم نامت را بر زبان نمی آورم لبهایم را می دوزم

توبه می کنم دیگر عاشق نشوم قلبم را دور می اندارم برای همیشه و به کویر تنهایی سلام می کنم


ازت متنفــــــــــرم سرنوشت

سرنوشت

برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید

اگر اشک ها نمی بود داغ سینه ها

سرزمین وداع را می سوزاند

کسی را که خیلی دوست داری همیشه زود از دستش میدهی

پیش از آن که خوب نگاهش کنی مثل پرنده ای زیبا بال می گیرد

هنوز بعضی از حرف هایت را به او نگفته بودی

هنوز همه لبخندهای خود را به او نشان نداده بودی

همیشه این گونه بوده است کسی را که از دیدنش سیر نشده ای

زود از دنیای تو می رود .

امشب تمام گذشته ام را ورق زدم :

پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی

افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن .... چیزی نیافتم .

دلم به درد می آید وقتی سرنوشت را به نظاره می نشینم

کاش می شد سرنوشت را با آن روزهای شیرین عجین کرد

نفرین به بودن وقتی با درد همراه است .

من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن و به یاد تو زیستن

و تنها از خاطرات گذشته تعذیه کردن می ترسم .

زندگی ام در اوج جوانی بین شب و روزهایی است که باید بهترین

سال های زندگی ام باشد ، چنان به هم گره خورده است

که منجر به نابودی همه جانبه ام می شود .

ای کاش می تونستم از دستت فرار کنم

به چه زبانی بهت بگم ازت بدم میاد تو رو خدا دیگه دنبالم نیا

دلم هوس لحظه معراج روح را کرده است

دست تو ، سایه تو همیشه بر سر آدم ها قدرت نمایی می کند

تا آدم ها خلق میشن تو موجود نفرت انگیز هم به دنیا میای

دلم می خواهد تمام بغض هایم را جمع کنم

و با تمام وجود و تمام اشک هایم بگویم

ازت متنفــــــــــرم سرنوشت شوم من


کاش..

کاش آسمان میدانست درد من چیست !


کاش میدانست نیاز من چیست!


کاش میدانست به یک قطره باران نیز قانعم....


کاش آسمان میدانست درد منی که همان کویر خشک و بی جانم چیست!


دلم مثل کویر از محبت و عشق خشک و بی جان است ،

عاشقم ولی ، یک عاشق تنها!


یک عاشق بی کس ! عاشقی که معشوقش در کنارش نیست....


کاش دریا میدانست کویر چیست!


راز درون دریا رویایی است محال برای همان کویر تنها!


دلم مثل کویر آرزوی دیدن دریا را دارد اما دریایی نیست تنها یک خواب است و بس!


کاش باران میدانست معنی انتظار چیست ....


منی که همان کویر تشنه و بی جانم سالهاست که انتظار یک قطره باران


را میکشم اما افسوس که این انتظار بیهوده است....


و ای کاش آسمان میدانست درد دل این کویر خسته و تشنه چیست!



نوشته های دیگران()

...!

محمد :: پنج شنبه 87/3/16 ساعت 2:8 صبح

"ملت عشق از همه دینها جداست*عاشقان را مذهب و ملت خداست"
مدیریت سایت


تو چته؟؟؟

گاهی اوقات

احتیاج به یه آدمی داری?
یه دوستی?
که وایسته رو به ‌روت
که توی چشمات نگات کنه
و محکم بزنه تو گوشت
که تو? صورتت خم شه و دستت رو بذاری روی گونه‌ت و دوباره نگاش کنی
ببینی که خشمگینه?
ببینی که از دستت عصبانیه
توی اخم صورتش ببینی که دوستت داره
ببینی که دوستته.
که نگاش کنی? همون‌جوری که دستت روی صورتیه که اون بهش کشیده زده?
که بهت بگه « تو چته؟ بسه? به خودت بیا .. تو چته .. »
که سرت فریاد بکشه ..
که تو یه هو بلرزی?
که بری بغلش?
که بغلت کنه?
همون دستی که کوبید تو صورتت رو بذاره رو سرت? توی موهات?
که سرت رو فشار بده توی گودی‌ شونش?
که تو چشمات رو ببندی?
روی شونه‌ش گریه کنی?
بلرزی?
و با خودت فکر کنی که « تو واقعاً چته .. »


NO LOVE

برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید

توبه می کنم دیگر کسی را دوست نداشته باشم حتی به قیمت سنگ شدن

توبه می کنم دیگر برای کسی اشک نریزم حتی اگر فصل چشمانم برای همیشه زمستان شود چشمانم را می بندم

توبه می کنم دیگر دلم برایت تنگ نشود حتی چند لحظه!قول می دهم نامت را بر زبان نمی آورم لبهایم را می دوزم

توبه می کنم دیگر عاشق نشوم قلبم را دور می اندارم برای همیشه و به کویر تنهایی سلام می کنم


ازت متنفــــــــــرم سرنوشت

سرنوشت

برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید

اگر اشک ها نمی بود داغ سینه ها

سرزمین وداع را می سوزاند

کسی را که خیلی دوست داری همیشه زود از دستش میدهی

پیش از آن که خوب نگاهش کنی مثل پرنده ای زیبا بال می گیرد

هنوز بعضی از حرف هایت را به او نگفته بودی

هنوز همه لبخندهای خود را به او نشان نداده بودی

همیشه این گونه بوده است کسی را که از دیدنش سیر نشده ای

زود از دنیای تو می رود .

امشب تمام گذشته ام را ورق زدم :

پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی

افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن .... چیزی نیافتم .

دلم به درد می آید وقتی سرنوشت را به نظاره می نشینم

کاش می شد سرنوشت را با آن روزهای شیرین عجین کرد

نفرین به بودن وقتی با درد همراه است .

من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن و به یاد تو زیستن

و تنها از خاطرات گذشته تعذیه کردن می ترسم .

زندگی ام در اوج جوانی بین شب و روزهایی است که باید بهترین

سال های زندگی ام باشد ، چنان به هم گره خورده است

که منجر به نابودی همه جانبه ام می شود .

ای کاش می تونستم از دستت فرار کنم

به چه زبانی بهت بگم ازت بدم میاد تو رو خدا دیگه دنبالم نیا

دلم هوس لحظه معراج روح را کرده است

دست تو ، سایه تو همیشه بر سر آدم ها قدرت نمایی می کند

تا آدم ها خلق میشن تو موجود نفرت انگیز هم به دنیا میای

دلم می خواهد تمام بغض هایم را جمع کنم

و با تمام وجود و تمام اشک هایم بگویم

ازت متنفــــــــــرم سرنوشت شوم من


کاش..

کاش آسمان میدانست درد من چیست !


کاش میدانست نیاز من چیست!


کاش میدانست به یک قطره باران نیز قانعم....


کاش آسمان میدانست درد منی که همان کویر خشک و بی جانم چیست!


دلم مثل کویر از محبت و عشق خشک و بی جان است ،

عاشقم ولی ، یک عاشق تنها!


یک عاشق بی کس ! عاشقی که معشوقش در کنارش نیست....


کاش دریا میدانست کویر چیست!


راز درون دریا رویایی است محال برای همان کویر تنها!


دلم مثل کویر آرزوی دیدن دریا را دارد اما دریایی نیست تنها یک خواب است و بس!


کاش باران میدانست معنی انتظار چیست ....


منی که همان کویر تشنه و بی جانم سالهاست که انتظار یک قطره باران


را میکشم اما افسوس که این انتظار بیهوده است....


و ای کاش آسمان میدانست درد دل این کویر خسته و تشنه چیست!



نوشته های دیگران()

جالبه دیگه حرفی برای گفتن ندارم

محمد :: پنج شنبه 87/3/16 ساعت 1:55 صبح

کمک می خوام این همه تنهایی رو تحمل کنم . یه دست فقط یه دست...

                                                     اگه کسی کمکم کنه! دیگه تحمل چی ؟؟؟؟


نوشته های دیگران()

اشتقاق

محمد :: پنج شنبه 87/3/16 ساعت 1:54 صبح

 وقتی جهان 

از ریشه جهنم
و آدم
      از عدم
و سعی
از ریشه های یأس می آید
وقتی که یک تفاوت ساده
        در حرف
کفتار را
 به کفتر
   تبدیل می کند
باید به بی تفاوتی واژه ها
و واژه های بی طرفی
         مثل نان
                   دل بست
نان را
      از هر طرف بخوانی
                            نان است!
 

نوشته های دیگران()

برای همیشه خداحافظ ...

محمد :: پنج شنبه 87/3/16 ساعت 1:53 صبح

 


خداحافظ ای همنشین همیشه
                    خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
                     تو را می سپارم به دلهای خسته

تو را می سپارم به مینای مهتاب
                     تو را می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
                     تو را می سپارم به رویای فردا

به شب می سپارم تو را تا نسوزد
                     به دل می سپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
                     اگر روزگار این صدا را نگیرد

خداحافظ ای برگ و بار دل من
                      خداحافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
                         خداحافظ ای نوبهار همیشه


نوشته های دیگران()

بهانه...!

محمد :: پنج شنبه 87/3/16 ساعت 1:52 صبح

امشب دیگر سکوت را بشکن یگانه ام!
ببین این منم
این منم که به کلبه عشقمان بازگشته ام!
جای تو خالی است...
 
ببین کلبه را امشب چراغانی کرده ام
از این دیوار به آن دیوار ریسه کشیده ام
برگرد یگانه  من!
 
بگو چه میخواهی
چشم آبی می خواهی باشد سراپا دریا می شوم!
گیسوی مشکی می خواهی آسمان شب می شوم!
راستی آسمان را ببین
لباس مهمانی برتن کرده است
او را هم امشب دعوت کرده ام
تا در آغوش هم به ستارگان پیراهنش خیره شویم...
 
من را ببین!
ببین دستان سنگدل خزان چه برسرش آورده است
ببین غم دوری تو چگونه بغضش را تکه تکه کرده است
ببین چگونه احساسش هزار پاره شده است
ببین لبانش رنگ لبخند را از یاد برده اند
ببین...
 
برگرد نازنین یگانه ام!
برگرد تا کلبه عشقمان را ستاره باران کنیم
برگرد تا دور تا دور باغچه را بنفشه بکاریم
برگرد تا امشب از بوی اطلسی ها سرمست شویم
برگرد که من آغوش سبز تو را می طلبم
برگرد...برگرد... برگرد...
 
اگر بیایی تمام شهر را گلباران میکنم
اگر بیایی تا صبح غزل عشق برایت می خوانم
اگر بیایی...
 
راستی از کدام سو می آیی؟
از آسمان? از پشت ماه یا از ورای امواج دریا؟
همسایه پری دریایی شده بودی
که مرا از یاد بردی
یا ماه تو را افسون کرده بود؟!
 
برگرد که امشب
بهار چشمانش را سرمه کشیده است
برگرد که امشب
سرخی آتش را بر لبانم نشانده ام
برگرد که امشب
گیسوان مواج دریا را به امانت گرفته ام!
 
امشب آنقدر می نویسم تا تو بیایی...
 
کاش! موقع رفتن قول میگرفتم که بر میگردی
کاش! به عطر اطلسی ها قسمت می دادم
کاش! با ناز چشمانم افسونت میکردم...
 
راستی امشب بلبلان را هم خبر کرده ام
تا من و تو زیر باران آوازشان تاصبح برقصیم!

برگرد امشب یگانه ام!
شب تابها را گفته ام که کلبه مان را نورباران کنند!
به گلهای سرخ گفته ام که کلبه را عطر افشان کنند!
میدانم که گل سرخ را دوست داری
ای کاش! گل سرخ بودم تا شاید دوستم میداشتی!
 
باورت نمیشود!
تا نبینی باورت نمیشود
حتی در خیالت هم نمی گنجد که امشب چه مهمانی برپا کرده ام!
با تفنگی که نمی دانم هنوز از من به یادگار داری یا نه؟
اه زمان نگذاشت برایت بگیرم یاقوتهایی را که تنها تو لایق آنی ...
آه درسهایی مشترکأ از آن بدمان می امد ...
آه از گیسوی بلندی که برای تو ....
آه یگانه ام...

ولی  تا تو...
ولی تا تو نیایی  جشن من رنگ عشق نمیگیرد...
 
برگرد امشب نازنین یگانه ام!
سحر نزدیک است نگذار که طلوع خورشید بزم شبانه مان را بر هم بزند!
آخر فردا دیگر من نیستم که برایت لبخند بزنم
دیگر فردا من نیستم که نگاهت را بوسه باران کنم
دیگر فردا من نیستم که سرم را مهمان شانه هایت کنم
دیگر فردا من نیستم که احساسم را نقاشی کنی!
 برگرد امشب نازنین یگانه ام! سحر نزدیک است
دل بهانه گیرم در انتظارت نشسته ...تنهایم مگذار
مگذار خود را به دست کسی بسپارم که خود می دانم هیچگاه (تو) نمی شود..

 


نوشته های دیگران()

اخرین کلام برای تو...

محمد :: پنج شنبه 87/3/16 ساعت 1:50 صبح

 

مرا ببین
ببین که چه استوار روی پای خود بدون عشقت ایستاده ام ببین این منم
همان که از عشقت می

مرا ببین
ببین که چه استوار روی پای خود بدون عشقت ایستاده ام ببین این منم
همان که از عشقت می گفت و می نوشت بدون معشوق ...
همان که روزی برای دیدنت پر پر می شد ...
آری، این منم
ببین چه زمان کمی را برای عشق و تنفرت پیمودم ....
کسی را که دل برایش هلاک بود خوب شناختم دیگر کارت از تنفر هم گذشت ...
منم که دل به عشقی جدید داده ام با هزاران هزار تجربه ...
دیگران را شناختم در شناخت تو ...
پستی را دیدم در پستی تو ....
نا مردمی ها را دیدم در دیدن تو ...
دروغ ها را فهمیدم در فهمیدن تو ...
عشق های کزائی را دیدم در دیدم بی عشقی تو ...
دوستان و عزیزان نمکدان شکن را لمس کردم در حس تو ...
برو خوش باش
دعا برات نمی کنم ...
نفرینت هم نمی کنم ...

دیگر نمی خواهمت مسافر شهر غریب بی نشان ...

برو راهت باز جاده ات دراز...

گفت و می نوشت بدون معشوق ...
همان که روزی برای دیدنت پر پر می شد ...
آری، این منم
ببین چه زمان کمی را برای عشق و تنفرت پیمودم ....
کسی را که دل برایش هلاک بود خوب شناختم دیگر کارت از تنفر هم گذشت ...
منم که دل به عشقی جدید داده ام با هزاران هزار تجربه ...
دیگران را شناختم در شناخت تو ...
پستی را دیدم در پستی تو ....
نا مردمی ها را دیدم در دیدن تو ...
دروغ ها را فهمیدم در فهمیدن تو ...
عشق های کزائی را دیدم در دیدم بی عشقی تو ...
دوستان و عزیزان نمکدان شکن را لمس کردم در حس تو ...
برو خوش باش
دعا برات نمی کنم ...
نفرینت هم نمی کنم ...

دیگر نمی خواهمت مسافر شهر غریب بی نشان ...

برو راهت باز جاده ات دراز...


نوشته های دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

!
من نیستم تا بدانم کیستم
قسم نخور
عشق یعنی
دیگر چه می خواهی
دلداده عاشق
خواب
پایان عشق
لحظه عشق
عشق یعنی
رویا
دوست بهانه دوستی
خوشه های عشق
تو مثل...
بوسه
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
عشق بی انتها
محمد
Link to Us!

عشق بی انتها

Hit
مجوع بازدیدها: 32063 بازدید

امروز: 3 بازدید

دیروز: 7 بازدید

Day Links
خر تو خر [23]
عامل نا شناخته [24]
عشق [28]
[آرشیو(3)]


Archive


تنهایی
...!
خر تو خر

LOGO LISTS


In yahoo

یــــاهـو

Submit mail