مرا ببین
ببین که چه استوار روی پای خود بدون عشقت ایستاده ام ببین این منم
همان که از عشقت می
مرا ببین
ببین که چه استوار روی پای خود بدون عشقت ایستاده ام ببین این منم
همان که از عشقت می گفت و می نوشت بدون معشوق ...
همان که روزی برای دیدنت پر پر می شد ...
آری، این منم
ببین چه زمان کمی را برای عشق و تنفرت پیمودم ....
کسی را که دل برایش هلاک بود خوب شناختم دیگر کارت از تنفر هم گذشت ...
منم که دل به عشقی جدید داده ام با هزاران هزار تجربه ...
دیگران را شناختم در شناخت تو ...
پستی را دیدم در پستی تو ....
نا مردمی ها را دیدم در دیدن تو ...
دروغ ها را فهمیدم در فهمیدن تو ...
عشق های کزائی را دیدم در دیدم بی عشقی تو ...
دوستان و عزیزان نمکدان شکن را لمس کردم در حس تو ...
برو خوش باش
دعا برات نمی کنم ...
نفرینت هم نمی کنم ...
دیگر نمی خواهمت مسافر شهر غریب بی نشان ...
برو راهت باز جاده ات دراز...
گفت و می نوشت بدون معشوق ...
همان که روزی برای دیدنت پر پر می شد ...
آری، این منم
ببین چه زمان کمی را برای عشق و تنفرت پیمودم ....
کسی را که دل برایش هلاک بود خوب شناختم دیگر کارت از تنفر هم گذشت ...
منم که دل به عشقی جدید داده ام با هزاران هزار تجربه ...
دیگران را شناختم در شناخت تو ...
پستی را دیدم در پستی تو ....
نا مردمی ها را دیدم در دیدن تو ...
دروغ ها را فهمیدم در فهمیدن تو ...
عشق های کزائی را دیدم در دیدم بی عشقی تو ...
دوستان و عزیزان نمکدان شکن را لمس کردم در حس تو ...
برو خوش باش
دعا برات نمی کنم ...
نفرینت هم نمی کنم ...
دیگر نمی خواهمت مسافر شهر غریب بی نشان ...
برو راهت باز جاده ات دراز...